آرش صادقی، زندانی سیاسی بند ۸ زندان اوین شب گذشته حوالی ساعت ۲ برای چندمین بار طی هفته‌های متوالی در اثر تپش قلب و تنگی تنفس شدید و افت فشار شدید به بهداری منتقل شده و با دستگاه اکسیژن تحت مراقبت قرار گرفت است. پزشکان بهداری به شدت به این زندانی سیاسی توصیه کرده‌اند که اجازه بدهد به وی سرم بزند اما آرش صادقی تاکنون با این درخواست مخالفت کرده است. این زندانی سیاسی در چهل و چهارمین روز اعتصاب غذا در حالی که از مشکلات معدوی، کلیوی، تپش قلب و تنگی تنفس، افت فشار شدید،کاهش وزن ۱۸ کیلویی ،کم شدن قدرت تکلم رنج میبرد، به همسرش، گلرخ ابراهیمی در بند نسوان زندان اوین نامه‌ایی نوشته است و نسخه‌ای از این نامه برای انتشار در اختیار شبکه حقوق بشر کُردستان قرار گرفته است که عینا منتشر می‌شود.

زيباي من،
سهم من از تو زياد نيست كمي بيشتر از سي دقيقه پس نفس هاي خوش بويت را ميبويم عطر موها و عطر تنت،سير نگاهت ميكنم چهره زيبايت را قاب ميگيرم.
ميان خورشيد هاي زيبايي تو لنگريست،خورشيدي كه آن سپيده دم از همه ستارگان بي نيازم ميكند.
مهم نيست مرا از ملاقات تو باز داشته اند من براي رسيدن به آرامش تنها به تكرار اسم تو بسنده ميكنم عشق تو در روزهاي انبوه مصيبت به زخم عميق دلم مرهم شد.
به پاي خسته‌ام توان داد. چشمانت وسعت دنيايي كه آرامش براي زيستنم شد و دست هايت رنج تنهايي از خاطرم برد پس غمم پاك كرد.
نامه زيبايت را بارها و بارها ميخوانم و تفكر ميكنم و به خودم ميگويم راستي جرم ما و صد ها نفري كه امروز در زندان اند چيست
گلرخ عزيزم اعدام، زندانو روش هاي خشن ديگر براي به سكوت كشيدن مخالفان و منتقدان ميراث شوم بشريت است كه نسل به نسل از يك حكومت غير دموكراتيك به يك حكومت غير دموكراتيك ديگر انتقال يافته است .با وجود اينكه بخشي از جهان كه در رواج مردم گرايي و مشاركت مردم در تعيين سرنوشت خويش هستند اينگونه ترفند هاي ضد بشريت را تا حدود زيادي كنار گذاشته اند و با ايجاد سازمان ملل و تصويب قانون ها و كنوانسيون هاي حقوق بشري روش هاي نويني براي رفتار حاكمان با شهروندان تعريف شده است ولي هنوز نظام هايي هستند كه براي جبران عدم مشروعيت مردمي به روش هاي غير دموكراتيك كه صده هاست متروك شده ادامه ميدهند.

در دنياي متمدن ،مردم ،روزنامه نگاران ،دانشجويان ،فعالين حقوق بشري ،نويسندگان ايده‌ها و انديشه‌هاي خود را به راحتي مطرح ميكنند، حاكميت را نقد ميكنند، سليقه‌اي را نميپذيرند و حتي ميتوانند با تمامي اجزاي حكومت مخالفت كنند. همه شهروندان صرف نظر از وابستگي مذهبي، قومي، طبقاتي، طبق اصول اوليه حقوق بشر آزادند فعاليت كنند و عقايد خود را ترويج نمايند امنيت چنان چماقي بر سر نهاد هاي مدني كوفته نميشود و آزادي و امنيت دو روي يك سكه‌اند اين يكي ديگري را نفي نميكند.
در چند هزار سال تمدن بشري مدت هاي مديدي است كه مفاهيمي چون دادرسي، دادگري،قانون ،حقوق بشر ،حقوق دفاع از خود جاي خود را در زندگي بشري باز كرده‌اند.
ولي شوربختانه در برخي كشورها از جمله ايران خودمان هنوز قدرت تعزير خود را قانون ميشناسد.
متاسفانه قانون اساسي براي ايجاد يك ديكتاتوري قانوني تبيين شده است.
قوم و گروهي را ميخواستند در قدرت باقي بمانند بيشتر در ذهن داشته اند تا حقوق ملت و (داد) گستري را.

راستي حتما خبر خروج و عزيمت قاضي مرتضوي به كربلا با چند پرونده را شنيده‌اي، پرونده جنايت كهريزك، فساد مالي تامين اجتماعي، فروش سوالات كنكور.
احتمالا جرم نگارش يك داستان در مورد سنگسار آن هم داستاني كه هيچ جا منتشر نشده از قتل عمد و فساد بيشتر است!
كه ايشان به حكم قضا آزاد و تو در بند!
در پرونده تو نماينده دادستان ،داديار قوه، معتقدند كه تو از نظر قانون و از نظر شرع هيچ جرمي مرتكب نشدي.
يعني مجرم نيستي.
يعني متاسفانه هيچ كدامشان توان صدور توقف حكم تو را ندارند.
چرا؟
چون ارگان خاص ويژه اي اين اجازه را نميدهد
اينجا بيقانوني بيداد ميكند.
ومن هم (داد)گستري نميبينم.
بانوي من قبل تر هم گفتم آنچه مرا واداشت از سوم آبان ماه تا به امروز دست به اعتصاب غذا بزنم چه به واسطه بازداشت غير قانوني تو و مطالبه آزادي ات بوده است.

اما تو براي من يك نمادي.
نمادي از مظلوميت زناني كه حكم انسان و حس مسئوليت امروز در زندانند.
آنروز كه زندگي مشتركمان را آغاز كرديم عهد بستيم كه به مظاهر ناراستي، ظلم و تبعيض معترض باشيم و در اين مسير از مخاطرات هم پروا نكنيم.
فراموشش كه نكردي؟
ميدانم باور تو نيست به من حق نميدهد كه ازپرواي مرگ دست از اعتصاب غذا بكشم بي آنكه به حداقل مطالبه ام و نقض حكم تو رسيده باشم.
زيباي من اين ديوار هاي آجري ناچيز تر از و حقير تر از آن هستند كه بتوانند بي هم بودن را به من و تو تحميل كنند.

من و تو هركجا كه باشيم با هم هستيم و با هم خواهيم بود در قلب هم،در باور هم،
اگر بودم يا نبودم تو بايد برقرار باشي تا سپيده دمي كه ناگزير از راه خواهد رسيد،
كه اگر بودم با هم به نظاره اش مينشينيم،
اگر نبودم،
نسيمي خنك ميشوم كه در آن طلوع صورتت را بوسه باران ميكنم،
كه تو حضورم را به يقين لمس خواهي كرد.

آرش صادقي
بند هشت زندان اوين