شبکه حقوق بشر کردستان: امروز ۲۱ خرداد ماه هفتمین سالگرد جان‌باختن حسن رضوی، شهروند یارسان اهل همدان است. او در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ در اعتراض به تبعیض و توهین علیه جامعه یارسان و تراشیدن اجباری سبیل یکی از مردان پیرو آیین یاری در زندان همدان در مقابل فرمانداری این شهر خود را به آتش کشید و یک هفته بعد در بیمارستان جان باخت. مُهر بودن شارب یکی از نشانه‌های آیینی برای مردان یارسان است و اجبار به تراشیدن آن در زندان‌ها و مراکز نظامی یا اداری ایران به عنوان تنبیه و مصداق بارز شکنجه است.

یک روز پس از خودسوزی اعتراضی حسن رضوی، یک شهروند کُرد یارسان دیگر به نام نیکمرد طاهری نیز خود را در همدان به آتش کشید. دو ماه بعد نیر محمد قنبری شهروند قزوینی پیرو آیین یاری در اقدامی مشابه در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی دست به خودسوزی زد. در پی آن گروه‌هایی از جامعه یارسان با شرکت در مراسم‌های خاکسپاری و همچنین برگزاری تجمعات اعتراضی در مقابل مجلس شورای اسلامی در تهران و استانداری کرمانشاه نسبت به تبعیض علیه این اقلیت دینی و توهین به مقدسات آنها، خواستار به رسمیت شناخته شدن آیین یاری، رفع تبعیض‌های قانونی و سلیقه‌ایی در رابطه با جامعه یارسان و پایان دادن به توهین و تحقیر پیروان این آیین در مراکز نظامی و اداری و… شدند.

جمعی از فعالان مدنی یارسان برای پیگیر این مطالبات تشکلی را به نام «مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان» را در کرمانشاه بنیان نهادند که پس از هفت سال با وجود تمامی محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های موجود و فشار حاکمیت بر اعضایش همچنان به فعالیت‌های خود در راستای احقاق حقوق انسانی و شهروندی جامعه یارسان ادامه می‌دهد.

به مناسبت سالگرد جان‌باختن نیکمرد طاهری، حسن رضوی و محمد قنبری نوشته‌ایی از کاوه کرمانشاهی، سخنگوی شبکه حقوق بشر کردستان درباره خودسوزی‌های اعتراضی پیروان آیین یاری، فعالیت‌های مدنی کنشگران یارسان و مطالبات‌ این اقلیت دینی که در سایت آسو منتشر شده است را با عکسی از فواد گودرزی بازنشر می‌دهیم.

از خودسوزی شهروندان تا خودسازمان‌یابی کنشگران یارسان

هفته‌ی گذشته هفتمین سالگرد خودسوزی اعتراضی نیکمرد طاهری، شهروند کُرد اهل صحنه‌ی کرمانشاه، بود. مرگ او یکی از سه مورد خودسوزی پیروان آیین یاری (یارسان یا اهل‌حق) است که در خرداد و مرداد ۱۳۹۲ در همدان و تهران اتفاق افتاد. حسن رضوی، اهل روستای پل شکسته‌ی همدان، یک روز پیش از او در مقابل فرمانداری این شهر و محمد قنبری، اهل روستای قره‌داش قزوین، نزدیک به دو ماه بعد در اقدامی مشابه، این بار در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی در تهران خود را به آتش کشیدند.

این زنجیره‌ی خودسوزی‌های اعتراضی واکنشی مرگبار بود به تبعیض‌های قانونی علیه مردم یارسان و توهین به آداب و رسوم آنها که جرقه‌اش مشخصاً در اعتراض به تراشیدن اجباری سبیل یکی از پیروان آیین یاری در زندان همدان زده شد. عملی که با توجه به دستور مُهر بودن شارب نزد مردان یارسان توهین به باورمندان این آیین تلقی می‌شود. اما این تنها مورد از این‌گونه برخوردهای تبعیض‌‌آمیز قانونی و رفتارهای توهین‌آمیز سلیقه‌ای از طرف حکومت و مسئولان دولتی نسبت به پیروان این اقلیت دینی نیست و اعتراضاتی که به قیمت جان این سه تن تمام شد به این موارد محدود نمی‌شود.

یک سال بعد در فروردین ۱۳۹۳ یک جوان یارسان دیگر که دوره‌ی خدمت سربازی خود را در یکی از پادگان‌های سپاه پاسداران در استان کردستان می‌گذراند در اعتراض به توهین فرماندهان به مقدسات آیینی‌اش خودکشی کرد. حکمت صفری، اهل روستای قلعه زنجیر استان کرمانشاه، قبل از اقدام به خودکشی با خانواده‌ی خود تماس گرفته و آنها را در جریان تصمیم خود قرار داده بود.

پیش از این نیز تراشیدن اجباری سبیل یک سرباز وظیفه‌ی تُرک یارسانِ اهل استان آذربایجان غربی در سال ۱۳۸۳ اعتراض گسترده‌ی اهالی روستای اوچ تپه قوشاچای میاندوآب را به دنبال داشت. گفته می‌شود در نتیجه‌ی‌ درگیری شدید نیروی انتظامی با مردم این روستا حداقل ۹ تن از طرفین کشته شدند. تعداد زیادی از اهالی این روستای یارسان‌نشین بازداشت و برای ۵ نفر از آنها به اتهام «محاربه» حکم اعدام صادر شد. هرچند بعداً احکام یونس آقایان، عبدالله قاسم‌زاده، بخش‌علی محمدی و سهندعلی محمدی به حبس‌های طولانی مدت کاهش یافت اما مهدی قاسم‌زاده در اسفند ماه ۱۳۸۷ در زندان ارومیه اعدام شد.

همچنین در اردیبهشت ۱۳۸۶ درگیری مشابه‌ای در شهرک دره دریژ کرمانشاه اتفاق افتاد که به بازداشت تعداد زیادی از شهروندان کُرد یارسان در این روستای حاشیه‌ی شهر انجامید. مسئولان زندان در اولین اقدام دستور تراشیدن سبیل تعدادی از بازداشت‌شدگان را به قصد تنبیه آنها دادند. گروهی از مردم یارسان در اعتراض به این اقدام توهین‌آمیز در مقابل استانداری کرمانشاه تجمع کردند اما ده‌ها نفر از تجمع کنندگان بازداشت شدند.

فردین حسینی، اهل صحنه‌ی کرمانشاه و ساکن هشتگرد البرز، یکی دیگر از شهروندان کرد یارسان است که به اتهام «قتل» امام جمعه‌ی هشتگرد بازداشت و پس از تحمل شکنجه‌های شدید به اعدام محکوم شد. او در رنج‌نامه‌ای که پیش از اعدام در بهمن ۱۳۹۴ نوشت، با رد اتهام قتل دلیل فشارها بر خود و خانواده‌اش را پیروی از مکتب اهل‌حق دانسته بود.

یارسان، از ازل تا ابد

هرچند آیین یاری آن‌گونه که امروز می‌شناسیم در قرن هفتم هجری توسط سلطان سهاک یا اسحاق در منطقه‌ی پردیور هورامان (استان کرمانشاه) شکل گرفت اما یارسان آیین خود را از ازل موجود و تا ابد جاری می‌دانند.

سیدخلیل عالی‌نژاد، از رهبران یارسان که در سال ۱۳۸۰ در شهر گوتنبرگ سوئد به قتل رسید، در مقدمه‌ی کتاب رساله‌ی یاری (عالی قلندر) دین یاری را آیین حقیقت و راه و رسمی مستقل می‌داند که «مهم‌ترین رکن آن تجلی حضرت خاوندگار عالم در مظاهر گوناگون و ادوار مختلف است و همچنین تجلی فرشتگان بارگاه ربوبی در لباس انسان و ظهور در اجساد و اماکن پی در پی، طی این عقاید خداوند تا کنون تجلیات بی‌شمار داشته است، که هزار و یک جلوه از آنها در دفتر سرانجام معرفی شده است. هفتمین تجلی اعظم ذات حق در جهان هستی که به عبارتی هزار و یکمین تجلی نیز به حساب می‌آید، حضرت سلطان اسحاق برزنجه‌ای است که در قرن هفتم هجری در شهر زور ظاهر گردید و حقایق دین ازلی را که شامل عهد و میثاق ازلی حضرت حق و فرشتگان مقرب بوده است، به نام “سرانجام یاری” تدوین نموده است. سرانجام کتاب مقدس اهل حق است.»[1]

ارکان دین یاری، آن‌گونه که در نامه‌ی سرانجام آمده و همواره از سوی یارسان بر آن تأکید می‌شود، چهار اصل پاکی، راستی، نیستی و رداست. جشن آیینی یارسان «خاوندگار» نام دارد و در پایان سه روز روزه‌ی موسوم به «مرنوی» در چله‌ی زمستان کُردی، برابر با ۲۵ آبان تا ۵ دی ماه شمسی، برگزار می‌شود. روزه‌ی دیگری نیز به نام «قوالطاسی» در بین برخی از خاندان‌های یارسان مرسوم است که به مدت سه روز به فاصله کوتاهی از روزه‌ی مرنوی برگزار می‌شود و روز پایانی آن «عید یاران» است. بسیاری از پژوهشگران ریشه‌‌ی آیین یاری را ادیان و باورهای پیشین در ایران و کردستان همچون آیین‌های مهرپرستی، زرتشتی، مانوی‌، مزدکی و… می‌دانند. علی نظری جلالوند در مقاله‌ی «نگاهی تاریخی به پیدایش دین یاری» این نوع نگاه تاریخی را تأیید می‌کند: «پیش از پیدایش آیین یاری نیز ــ با این نام و نشان و ویژگی‌هایی که دارد آیین‌های دیگری در سرزمین ما وجود داشته‌اند که در واقع هر کدام بستری برای ظهور دین یاری می‌توانند به شمار آیند. در متون مقدس یارسان هم علاوه بر توجه به جنبه‌های عرفانی و باطنی دین احیای آیین‌های گذشته‌ی ایرانی مدنظر بوده است.»[2]

وی در ادامه به دو بیت شعر از دفاتر یارسان اشاره می‌کند: «کلام دوره‌ی بهلول ماهی در این مورد صراحت دارد که: هَنی مَگیلین یَک یَکِ شاران، تا زنده کَرین آیینِ ایران. یعنی: هنوز هم یکایک شهرها را می‌گردیم تا آیین ایرانی را زنده کنیم. در کلام دوره‌ی بابا سرهنگ هم آمده است: چَنی ایرمانان مَگیلیم هَردان، مَکوشِم پَری آیینِ کُردان. یعنی: با یاران خود، سرزمین‌ها را می‌گردیم و برای حفظ آیین مردم کُرد می‌کوشیم.»

همچنین می‌توان وجوه اشتراکی میان اهل حق و ادیان ابراهیمی «اسلام، مسیحی و یهودی» یافت. در این میان، یارسان ارادت خاصی نسبت به علی ابن ابی‌طالب دارند و او را دارای ذات خدایی و یکی از جلوه‌های واقعی حضرت حق می‌دانند. شاید به همین دلیل است که گاهی یارسان به اشتباه با «شیعیان غالی» یا «دراویش» یکی انگاشته می‌شود یا از روی ناآگاهی یا سوءنیت با نام‌هایی مثل «علی‌اللهی» و «شیطان‌پرست» از آنها یاد می‌کنند. مقایسه‌ها و نام‌هایی که نه تنها مورد پسند خود آنها نیست بلکه تصویر نادرستی از پیروان آن در جامعه رواج می‌دهد. به نظر می‌رسد که وجوه اشتراک عرفانی، قائل بودن ذات خدایی برای علی بن ابی‌طالب و لعن نکردن شیطان در این آیین دلیل چنین مقایسه و نام‌گذاری‌های اشتباهی بوده است.

جغرافیای زیست یارسان زمانی در امتداد زاگرس از لرستان تا آذربایجان بوده است، اما امروز مردم یارسان بیشتر در استان‌های کرمانشاه، لرستان، همدان، کردستان، آذربایجان، قزوین، البرز، تهران، گیلان، مازندران و… پراکنده‌اند. در این بین شهرهای کرند و صحنه در استان کرمانشاه به عنوان مراکز اصلی یارسان شناخته می‌شوند. تخمین جمعیت پیروان این آیین اما کار آسانی نیست و در منابع مختلف از یک تا سه میلیون نفر در ایران سخن گفته‌اند. گروه دیگری از یارسان نیز که با نام «کاکه‌ای» شناخته می‌شوند در اقلیم کردستان و عراق زندگی می‌کنند. زبان متون دینی یارسان کُردی گورانی است و اکثریت پیروان آن کُرد هستند اما جمعیت‌های متمرکز و پراکنده‌ای از ترک‌ها و فارس‌های اهل حق در آذربایجان و دیگر نقاط ایران هم وجود دارند.

تولد یک نهاد مدنی برای یارسان از خاکستر آتش یاران

علی نظری جلالوند، از اعضای شورای مرکزی «مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان»، عقیده دارد که زمینه‌ی بروز خودسوزی‌های سال ۱۳۹۲ را هم در رفتار حکومت و هم در عکس‌العمل مردم یارسان باید جست: «جمهوری اسلامی از همان آغاز، حکومتی دینی و ایدئولوژیک بوده است. این حکومت غیر از دین اسلام فقط ادیان یهودی و مسیحی و زرتشتی را به رسمیت می‌شناسد. بقیه‌ی‌ آیین‌ها در حکومت جمهوری اسلامی جایگاهی ندارند. لذا، راه‌کار و چاره‌ی‌ جمهوری اسلامی برای تحمل مردم یارسان همواره این بوده است که آنان را “مسلمانان منحرف” تلقی، و هویت واقعی آنها را انکار کند. به همین خاطر، تمام تلاش حکومت در این ۴۰ سال نسبت به مردم یارسان این بوده است که آنان را با تشویق و تنبیه و تبلیغ، در اسلام و تشیع استحاله کند. از آن‌جا که مردم یارسان برخورد خشن حکومت با معترضان، مخصوصاً در دهه‌ی‌ ۶۰، را بارها مشاهده کرده بودند، معمولاً راه سکوت و مماشات و مدارا را نسبت به عملکرد حکومت در پیش می‌گرفتند. تا این که طاقت تعدادی از جوانان یارسان سرآمد و ناچار شدند تن به خودسوزی دهند و با این شیوه، راه‌گشای اعتراضات مدنی مردم‌شان نسبت به تضییع حقوق خود شوند.»[3]

این فعال یارسان که خود نیز به دلیل ابراز تعلق دینی‌اش پس از ۱۰ سال شغل معلمی از اداره‌ی آموزش و پرورش کرمانشاه اخراج شد، به خودسازمان‌یابی جمعی از فعالان یارسان و فعالیت تحت عنوان «مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان» اشاره می‌کند، تشکلی که سنگ بنایش در مراسم خاکسپاری و بزرگداشت حسن رضوی، نیکمرد طاهری و محمد قنبری گذارده شد و اندکی پس از این خودسوزی‌ها برای پیگیری مطالبات شهروندی این اقلیت دینی شکل گرفت.

سیاوش حیاتی، دیگر عضو شورای مرکزی این نهاد مدنی که به دلیل اعتقاد به آیین یاری از ارائه‌ی پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد خود در دانشگاه رازی کرمانشاه و استفاده از تسهیلاتِ دانشجوی ممتاز در مقطع دکترا محروم شده است، درباره‌ی چگونگی تشکیل این مجمع می‌گوید: «در پی اتفاق‌هایی که در زندان همدان رخ داد و به دنبال آن، خودسوزی‌های دردناک این سه تن که منجر به مرگ آنها شد، در خلال دیدارها و صحبت‌هایی که در مراسم‌ یادبود هر کدام از این یاران جان‌باخته داشتیم، لزوم اقدامی هماهنگ در اعتراض به این وضعیت و تشکیل گروهی برای طرح و پی‌گیری خواسته‌های جامعه‌ی یارسان مورد بحث قرار گرفت. در نهایت در مرداد ماه ۱۳۹۲ نزدیک به صد نفر از فعالان مدنی یارسان در کرمانشاه گرد هم آمدند و در نتیجه‌ی هم‌اندیشی این افراد، گروهی با نام “مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان” اعلام موجودیت کرد تا از تمامی راه‌های ممکن و به روشی مسالمت‌آمیز و مدنی، خواسته‌های جامعه‌ی اهل حق را پی‌گیری کنند.»[4]

مجمع مشورتی یارسان نیز در آخرین بیانیه‌ی خود به مناسبت هفتمین سالگرد خودسوزی‌های سال ۱۳۹۲ از این حرکت به عنوان «سرآغاز موجی خروشان که در تاریخ معاصر یارسان بی‌نظیر بود» یاد کرده است: «حسن رضوی، نیکمرد طاهری و محمد قنبری در جایگاه پرچم‌داران این حرکت اعتراضی و برابری‌خواهانه‌ی‌ ضد تبعیض، جسم پاک‌شان را به آتش سپردند و جان عزیز خود را در زمهریر زمستان برای راه‌گشایی یاران‌شان فدا نمودند. به پیرو حرکت این سه نیکمرد، جمعی از یاران به ستوه آمده از تبعیض و ستم، با تجمعات و اعتراضات مدنی مسالمت‌آمیز نشات‌ گرفته از فلسفه‌ی‌ مقاومت یاری، موجی خروشان به راه انداختند که در تاریخ معاصر یارسان بی‌نظیر بود. این حرکت با حمایت بسیاری از پیروان دیگر آیین‌ها و آزاداندیشان ایران و جهان، تاریخی و ماندگار و پویا شد.»

روش‌های مسالمت‌آمیز فعالان، رفتارهای سرکوب‌گرانه‌ی حکومت

مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان از آغاز فعالیت خود تا کنون نامه‌های سرگشاده‌ی متعددی را به مسئولان حکومتی ایران و از جمله رهبر و رئیس جمهوری اسلامی نوشته است. مضمون تمامی این نامه‌ها درخواست برای پایان دادن به تبعیض علیه جامعه‌ی یارسان و به رسمیت شناختن این اقلیت دینی است. نامه‌هایی که هیچ پاسخ رسمی نگرفته‌اند و حتی قول‌های شفاهی مسئولان برای پیگیری این مطالبات هم جلوه‌ای عینی در بهبود زندگی این مردم نداشته است.

علی نظری جلالوند با اشاره به تلاش‌های این گروه برای گشودن باب گفت‌وگو با مسئولان دولتی می‌گوید: «بعد از خودسوزی‌ها و تجمعات اعتراضی چشمگیری که صورت گرفت، باب گفت‌وگو با برخی از مسئولین تا حدودی برای یارسان، مخصوصاً زعمای قوم بازتر شد و هنوز هم نسبت به قبل از سال ۱۳۹۲ بازتر است. اما موانع ساختاریِ متصلب تا کنون اجازه نداده است که حقوق شهروندی یارسان، برابر با دیگر شهروندان ایرانی به آنان داده شود. حتی متأسفانه، سخت‌گیری بر فعالان مدنی و بی‌اعتنایی به آنها و مطالبات‌شان، نسبت به چند سال پیش بیشتر شده است.»[5]

آنچه مشخص است طی دو دهه‌ی اخیر گفتمان هویت‌یابی و حق‌خواهی در بین جامعه‌ی یارسان رشد چشمگیری نسبت به دو دهه‌ی آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی داشته است. آیینی که طی قرن‌ها موجودیتش را بر اساس «سرّ مگو» حفظ کرده است اما تاریخی پر از خیزش و دادخواهی دارد. از ظهور شاه خوشین لرستانی در قرن چهارم هجری تا اعدام شاه تیمور بانیارانی در عصر ناصری.

سال‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷ اما برای مردم یارسان دوران سرکوب و سکوت بود. در عبور از دهه‌ی دهشتناک ۶۰ برخی از بزرگان و رهبران آیینی یارسان برای صیانت از جامعه‌ی خود در برابر فشارهای حکومت اسلامی راه‌ مدارا در پیش گرفتند. در مواردی مردم یارسان را از ابراز علنی آیین خود در محیط‌های آموزشی و اداری برحذر داشتند و حتی کسانی هم بودند که پیروان خود را به انجام فرایض مذهبی شیعیان توصیه کردند. اما این‌ها باعث نشد که جمهوری اسلامی از سیاست سرکوب و استحاله‌ی آیینی و فرهنگی جامعه‌ی یارسان دست بردارد. در حالی که مسئولان دولتی و مدیران در پی انکار موجودیت مستقل آیین یاری و معرفی آن به عنوان شاخه‌ای از تشیع بوده‌اند، هم‌زمان بسیاری از مراجع تقلید شیعه‌ی مورد تأیید حکومت، یارسان را غیرمسلمان و ازدواج با آنها و خوردن غذای‌شان را حرام می‌دانند.

در بیانیه‌ی اخیر مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان نیز به این سیاست دوگانه‌ی مسئولان جمهوری اسلامی اشاره شده است: «از طرفی با برحق و قانونی خواندن مطالبات یارسان، وعده دادند که خواسته‌های‌شان در دستور کار دولتمردان قرار می‌گیرد و حقوق جامعه‌ی‌ یارسان به آنان اعاده می‌گردد. از طرف دیگر، مطالبات مدنی و اجتماعیِ این مردم را به مسیر مسائل امنیتی انداختند و با اعمال سیاست شلاق و شیرینی کوشیدند که موانع ساختاریِ مشارکت‌های سیاسی و اجتماعیِ یارسان به موانع کارگزاری (آن هم بسیار محدود) تقلیل یابد تا این مقاومت حق‌طلبانه‌ی‌ انسانی را منحرف یا حداقل کنترل نمایند.»

با مرور مواضع و بیانیه‌های پیشین این نهاد مدنی به نظر می‌رسد که امید آنها به قول‌های مساعد مسئولان دولتی برای ایجاد تغییر در وضعیت جامعه‌ی یارسان کاهش یافته و لحن انتقادی‌شان نسبت به ممنوعیت‌ها، محدودیت‌ها و فشارهای حکومت تندتر شده است. آن‌گونه که در بخش پایانی این بیانیه آمده است: «تحقق این مطالبات در پیچ و خم سیاست‌های دوگانه‌ی پیش‌گفته، متوقف شد و نه ‌تنها موانع ساختاری برداشته نشد بلکه با تنگ‌تر کردن راه‌های مشارکت، فشارها و تهدید‌های مضاعفی نیز متوجه فعالان مدنی گردید که از جمله‌ی‌ آن می‌توان به تهدید، احضار، بازداشت و ایجاد محدودیت‌های شغلی و اقتصادی، و منع پیروان آیین یاری در مقاطع تحصیلات تکمیلی اشاره نمود (نظیر حذف گزینه‌ی “سایر” در فرم‌های ثبت‌نام). هرچند در ابتدای امر، با سپردن معدود پست‌های غیرحساس به افراد خاصی از مردم یارسان و نیز استخدام تعدادی از جوانان یارسان در برخی از ادارات (البته، با نفی هویت یاری در فرم‌های استخدامی) چنین القا می‌شد که سعی در حل مشکلات مردم یارسان می‌شود اما این حرکت هم بسیار کند و موردی شد و به‌صورت سمبلیک و فرمایشی درآمد.»

خواسته‌های یارسان: رسمیت یافتن، احترام گذاردن و آزاد بودن

اما مطالبات جامعه‌ی یارسان و فعالانی که این خواسته‌ها را نمایندگی و پیگیری می‌کنند، چیست؟ علی نظری جلالوند این‌گونه به این پرسش پاسخ می‌دهد: «موارد تبعیض در طول حکومت جمهوری اسلامی نسبت به مردم یارسان زیاد بوده است، مثل: وارونه جلوه دادن باورهای یاری به وسیله‌ کتاب‌ها و نشریات و تریبون‌های حکومتی و حوزوی و اجازه‌ی‌ دفاع ندادن به یارسان جهت رفع شبهات ایجاد شده؛ ممنوع بودن استخدام یارسان در ادارات و ارگان‌ها و نیز اخراج کارمندانی که قبلاً استخدام شده بودند؛ ایجاد ممانعت‌های جدی نسبت به دانشجویان یارسان برای تحصیل در مقاطع تکمیلی؛ زدن اجباریِ سبیل سربازان یا زندانیان یارسان؛ تبعیض در مورد تخصیص بودجه به مناطق یارسان‌نشین و…»[6]

سیاوش حیاتی نیز با تأکید بر درخواست به رسمیت شناختن آیین یاری به عنوان یک اقلیت رسمی در قانون اساسی می‌گوید: «تأکید ما روی حقوق شهروندی جامعه‌ی یارسان بود؛ از جمله حق انجام آزادانه‌ی مناسک دینی، احترام به نمادهای مذهبی، رفع گزینش در استخدام پیروان اهل حق در مراکز و ادارات دولتی و حق آموزش به زبان مادری (کردی) که زبان آیینی یارسان هم هست.»[7]

با تداوم استبداد و تمامیت‌خواهیِ حاکم شاید راه درازی تا تحقق این مطالبات در پیش باشد اما آنچه امروز انکارنشدنی و بازگشت‌ناپذیر به نظر می‌رسد، برون‌آیی و مشاهده‌پذیری جامعه‌ی یارسان از فضای حقیقی تا دنیای مجازی است. در دورانی که حق حیات ارزش‌مندترین دارایی بشر و حفظ آن خواست غریزی انسان و از اصول پایه‌ای حقوق بشر است، کسانی با انتخاب مرگی جان‌سوز و دردناک از حق حیات خود گذشتند تا حق برابر زیستن را فریاد زنند. فریادی که هر چند گوش بانیان ستم و تبعیض بدان بدهکار نبود اما قربانیان ستم و تبعیض‌را هشیار و طبقاتی از جامعه‌ی یارسان را بیدار کرد. امروز یارسان در پی تاریخ پرفراز و نشیب خود در مرحله‌ای نو از حیات اجتماعی و سیاسی قرار دارد و صدایش پس از سال‌ها سرکوب و سکوت از جمع‌های بسته‌ی مذهبی و انحصار بزرگان آیینی خارج شده است. البته این صدا اغلب در اختیار مردان است و متأسفانه زنان یارسان هنوز حضور پررنگی در «جم»‌های مذهبی و «مجمع»های مدنی ندارند.

 _________________________________________________

[1] رساله‌ی یاری، به اهتمام سیدخلیل عالی‌نژاد، چاپ اول ۱۳۸۴

[2] نگاهی تاریخی به پیدایش دین یاری، علی نظری جلالوند، کرمانشاه ۱۳۹۲

[3] مصاحبه با نویسنده، خرداد ۱۳۹۹

[4] مصاحبه با نویسنده، آبان ۱۳۹۲

[5] مصاحبه با نویسنده، خرداد ۱۳۹۹

[6] مصاحبه با نویسنده، خرداد ۱۳۹۹

[7] مصاحبه با نویسنده، آبان ۱۳۹۲

*منبع: سایت آسو https://www.aasoo.org/fa/articles/2861